داستان اسیرنفس ،داستان ازکجاتاکجا،داستان ازخدا خواستم

سروربوت نیمباز

داستان اسیرنفس ،داستان ازکجاتاکجا،داستان ازخدا خواستم
از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود خودت باید آنها را رها کنی. از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد. فرمود: لازم نیست روحش سالم است.... جسم هم که موقت است از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند. فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست، آموختنی است. گفتم : مرا خوشبخت کن. فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو. ب

:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه جدید، ،
:: برچسب‌ها: داستان از خدا خواستم,
نويسنده : حسین


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد